ستاره مسافر



بعضی از دوستان خوب  ایرانی که ظاهر بعضیاشون خیلی حاجی وار هست وقتی باهاشون صحبت میکنی جز تصویر خیلی مثبت از غرب ندارند چون همیشه فقط یک ظاهر زیبا را دیدند و جز تحلیل سطحی چیز دیگه از جامعه ای که توش زندگی میکنند ندارند البته به نظرم خیلیاشون بیشتر موقعیتشون از نظر مکانی فقط عوض شده، نه مورد دیگه! حقوقشون که براهه، در تمام مراسم های مذهبی این جا هم معروفترین سخنران ها دعوت میشه، همیشم تو همون جمع خودشون در حال گردشند و از موفقیت ها و زرنگیاشون تعریف می کنند و بهم یاد میدن! دیگم کاری ندارند که دولت کشوری که توش ساکن هستند ٣٦٠ درجه بعلاوه ١٨٠ درجه از ارزشهاشون دوره! کشور مبداشون را تحریم کرده و به خاک سیاه نشونده، همجنس بازی و خود فروشی یک اصل پذیرفتست و استعمار و استثمار همچنان یکی از هنرمندیاشونه! البته دلشون خوشه که دارند به فقرا کمک میکنند و مجلس برگزار میکنند (یکیشون میگفت من برنگشتم که چراغ مجالس خاموش نشه) البته همیشه خنده داره که این سخنرانای مجالس اینجا همیشه میگن اینجا دیندار بودن ( منظورشون مذهبی و سنتی بودنه) با این همه گناه در خیابونا سخته و دم شما گرم!!!! میخندم و با خودم میگم با حقوق خوب خونه خوب سخنران تلوزیونی نه تحریمی نه فشاری !!! مذهبی بودن کجاش سخته البته باز هم تکرار می کنم که دوستان خوشحالند که نمازشون را میخونند و حجابشون را دارند ولی دیگه بقیه چیزا مهم نیست خوشحالند که نسبت به سایر دوستان محلشون موفق ترند ولی غافل از اینکه چه بلایی در انتظارشونه!

بطور خیلی خیلی خلاصه فرهنگ غرب خیلی خیلی قوی تر از توان ماست!!!و اگر تصمیم به زندگی در اینجاست باید سخت مراقب بود! اصولا کسی اینجا هویتی نداره مگر این که در خیال مثلا برای خرید جنس حلال باید به فروشگاه هایی صیهیونیستی مراجعه کرد، آرایشگر عرب در حالی که مشغول کوتاه کردن و میکاپ یه خانوم خارجی است از سفرهای زیارتیش میگه. دوستان اهل سنت ندانسته به دانشجویی در نماز اقتدا می کنند که مصرف الکل را بدون اشکال میبینه، خانوم های محجبه که براشون عجیبه عده ای نماز می خوانند، فرد بسیار بسیار مذهبی که در شرکت های اسلحه سازی کار میکنه!!! و با اون پول کلی کار خیر میکنه. خلاصه شاید برای ما اتفاقی نیفته ولی در دراز مدت و برای آیندگان ما  اصول تبدیل به یک پوسته ظاهری میشه!


خوب ششمین سال هم گذشت! هیچ وقت فکر نمی کردم که قراره برای شش سالگی این صفحه بنویسم! پستی بلندی داشت ولی خدارو شکر داره میگذره البته هنور در حال تلاشم تا مسیر را هموار کنم تا ببینم خدا من را به کدام طرف می برد.

در یک سال گذشته مهمترین موردی که بهش رسیدم بحث انگیزه و مهارت بود. بدون شک اگر انگیزه باشه خیلی از مشکلات، حل و هموار میشه! و بسیاری از مواردی که باهاش مشکل داریم و اون را یک ضعف یا کمبود می بینیم  از نوشتن بگیر تا صحبت کردن و نوع رفتار و گفتار  با تمرین و کلاس بهبود پیدا میکنه. در مورد این روزها هم بگم که بدون شک آرامشم بیشتر از گذشته است ولی همچنان به تلاش بیشتر نیازمندم. همچنین باید برای بلند مدت مجدد هدفگذاری کنمالبته این دفعه مثل شش سال پیش این کار آسان نیست.


یکی از مواردی که همشه دچار مشکل میشدم ثبت صحبتای استادم بود چون همیشه با توجه به نوع سیستم کاری استادم جلساتمون ناگهانیه و همیشه کلی مطلب رد و بدل میشه که شاید من در اون لحظه متوجه بشم، ولی بعد از جلسه بطور کل فراموش می کنم. بعلاوه گاهی در جلسات کاری امکان نوشتن و مرتب کردن همه مطالب نیست و خیلی از موارد مهم فراموش میشن و از همه مهمتر گاهی یه سری ایده ناب به ذهنتون میرسه ولی اگر به سرعت جایی اونارو ثبت نکنید بعد از مدتی به طور کامل فراموش میشند

یه مورد دیگم هست که نباید فراموش کرد گاهی دوست دارین خاطره بنویسید و لحظه هارو ثبت کنید ولی نه حوصله نوشتن دارین و نه دسترسی به کاغذ و قلم!!! من خودم همیشه دوست دارم بنویسم و عکس بگیرم ولی دوست ندارم زندگی شخصیم را در صفحات مجازی به اشتراک بذارم. البته گاهی در دفترم مینویسم و اگر مطللبیم عمومی باشه اینجا به اشتراک میذارم ولی خوب چون وقت زیادی میگره کمتر شروع به نوشتن میکنم! و اگر در اون لحظه که ایده داره شکل میگیره ننویسی! ایده به طور کامل از بین میره.

خلاصه اینکه تازگیا به طور اتفاقی با یه اپلیکیشن به نام Day One Journal آشنا شدم که این امکان را میده که همه کارای بالارو انجام داد! یعنی شما میتوانید تمام وقایع روزمره را به صورت عکس، فایل صوتی و نوشته ثبت کنید و سیستم هم بطور خودکار تمام اطلاعات مربوط به زمان، مکان، شرایط جوی و .  را ثبت میکنه. 

یک امکان دیگم داره که میتونید از این مطالب خروجی بگیرین و ظاهرا اگر فایل صوتی به انگلیسی باشه خودش متنشم براتون مینویسه (از این امکان من هنوز استفاده نکردم). البته برای فعال کردن سیستم ضبط صوتیش باید اشتراک 25 یورویی یک سالش را میگرفتم که با توجه به کار و نیاز من این اشتراک را فعال کردم.

به این نکتم لطفا توجه کنید که اپلیکیشن های متفاوتی در این زمینه هستن ولی من این و انتخاب کردم چون ضبط صوتی خیلی میتونه به من کمک کنه.  


معمولا دانشجویان دکترای دانشگاه دلفت درطول دوره کاری (تحصیلی) باید حداقل ٤٥ واحد شامل ١٥ واحد تحقیق و پژوهش، ١٥ واحد درسی مربوط به رشته و ١٥ واحد مهارت های قابل انتقال بگذرونند. همان طور که از اسم واحدها مشخصه بجز ١٥ واحد مربوط به رشته که حتی میشه واحدهای عملی را جایگزینشون کرد بقیه واحدها مربوط به مهارت های گفتاری رفتاری و حتی فکری میشه که بعضی از این دروس توسط روانشناس و حتی بازیگر تدریس میشه.

پذیرش در این دانشگاه در مقطع دکتری تاریخ مشخصی نداره و معمولا هر زمانی که استاد مایل باشه دانشجو را پذیرش میکنه. بطور خلاصه در این دانشگاه دوره دکترا خواندن دکتری نیست، انجام دادن دکتری است و شما را کارمند دانشگاه در نظر می گیرند نه دانشجو، به همین خاطر انتظارات از شما بالاست! اونطوریم که شنیدم، تعداد دانشجوهای ایرانی نسبت به سال های گذشته خیلی کمتر شده، هرچند هنوزم ایرانی ها همچنان یکی از ملیت ها با بیشترین دانشجو دکتری هستن. البته بیشترٍاین کم شدن تعداد دانشجویان ایرانی، بخاطر کم شدن درآمدها و کاهش پروژه های تحقیقاتی گروه هاست تا عملکرد دانشجویان سابق. در مجموع این روزها گروه ها ترجیح میدن دانشجوهای self-fund که معمولا بورسیه کشورهای مبدا هستن را پذیرش کنند. به همین خاطر تعداد دانشجویان چینی خیلی خیلی زیاده.

پروژه های تحقیقاتی معمولا ملی، صنعتی و پروژه های اتحادیه اروپا هستن که با توجه به منبع مالی، نوع عملکرد و انتظار از شما و حتی حداکثر حقوق شما متفاوت میشه. وقتی پروژه ای تعریف میشه و منبع مالی اون مشخص میشه، معمولا اساتید به دانشجویانی که با آن ها در ارتباط هستند و می شناسند اعتماد می کنند اگر همچین فردی در اختیار نداشته باشند در مرحله بعدی از سایر اساتید تقاضا می کنند که دانشجو معرفی کنند و در مرحله نهایی اگر موفق نشوند اون شغل را در صفحه دانشگاه اعلام می کنند. در نتیجه با توجه به کم شدن منابع مالی باید پیگیری و تلاش فراوانی کرد برای راضی کردن استادها. البته اساتید ایرانی ظاهرا ترجیح میدن با دانشجو ایرانی کار کنند (بیشتر دانشجویانشون ایرانید!!!). برای مثال زمانی که من درسم را شروع کرده بودم در جلسه معارفه دپارتمان تمام کسانی که در دوره سه ماه گذشته دورشون آغاز شده بود را دعوت کرده بودند از 24 نفر 4 نفر ایرانی بودیم 1 نفر بورسیه ایران و 2 نفر خانوم هایی بودن که به واسطه شوهرانشان مدت ها در دلفت بودن و مدتی بصورت کارآموزی و محقق مهمان در گروه ها کار می کردند. به نظرم اساتید بیشتر دنبال کسی هستند که مستقل باشه و ضمن داشتن رفتاری مناسب با سایرین، بتونه حداقل 4 سال در طول فشار پروژه دوام بیاره. پس یادتون نره برای راضی کردن استاد فقط نباید بر روی سابقه آکادمیک و هوش ذاتی خود تمرکز کنید.


تقریبا داره پنج سالی میشه که خارج از ایران هستم و با توجه به سنی که برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدم، هیچ تجربه و ارتباط کاری در ایران  نداشتم و ندارم و دقیقا نمیدونم چه شرایطی در آن جا حاکمه. خلاصه در این مدت تحصیل در خارج کشور با دوستان ایرانی بسیاری در ایتالیا، هلند و سایر کشورهای غربی آشنا شدم که البته بیشتر این بزرگواران با توجه به ماهیت مهاجرت فرصت طلبند تا هدف محور. خیلی از این بچه ها  به خارج از کشور تشریف آوردن  و یا حتی از ابتدا تصمیم به تحصیل گرفتن تا به ثروت و قدرت برسند، به همین خاطر همش در رقابت و حسادت به سایرین هستن که بگن ثروتمندتر کاردرستتر و در نهایت قدرتمندترند. حرف غالب و قالبشون افتخار به دکتر یا پست دکتراشونه یا چطوری بیشتر پول در بیاریم و ذخیره کنیم و حس پیروز بودن کنیم، هرچند هم متاسفانه نود و هشت درصد این دوستان حتی نمیتونند به لایه های متوسط جامعه ای که درداخلش زندگی می کنند برسند و فقط دلخوشند که از سایر دوستای سابقشون بیشتر پول در میارند و با این خیال گذران عمر میکنند. البته کاش این بزرگواران به همون زَر، زور و زِری که به دنبالش اومدن برسند و به آرامش برسند که اگر این طور نشه به تزویر روی میارند و نادانسته هم زندگی خودشون و بقیه را نابود می کنند. در حالی که درآمد خوبی ندارند درآمدشون را چند برابر نشون میدند در حالی که سعی میکنند مواد خوراکیشون را از ارزونترین و بی کیفتترین فروشگاه بخرند اما همش در حال جستجو برای اجناس و برندهای فیکند که به همه بگن من برنده شدم، حتی گاهی هم هر طور شده حاصرند با هر دختر اروپایی باشند و این و عامل پیروزی میدونند و .!!! البته ایرادی نداره این دوستان میتونند با افکار کودکانه خودشون سرگرم باشند ولی وای به حال شنوندگان ساده دل این دوستان که وارد یک بازی بی پایان میشند.


یک همکار ایرانی داشتیم که از گروه، خود خواسته جدا شد و به شرکت رقیب پیوست. بعد از جدا شدن این فرد من و یک همکار دیگه مجبور شدیم روی پروژه هایی که دست ایشون بود حسابی کار کنیم و اونا رو از حالت فاجعه در بیاریم. هر چند که این فرد و دانشجوی ایتالیایی که براش کار میکرد حسابی از این پروژه سود برده بودند ولی ذره ای برای انجام کار تلاش نکرده بودن!!! امیدوارم بعدا وقت بشه از این همکار ایرانی و ایتالیایی بیشتر بنویسم.

خلاصه این که هفته پیش با استاد صحبت می کردم و از این که چقدر پول پروژه حیف شده و چه کارایی که میشده با اون پول انجام داد و چه فشاری روی سایر اعضای گروه اومده تا پروژه را به حالت قابل قبول برسونیم گفتم و. استادم در جواب گفت منم حس همه شما رو درک میکنم ولی بدونید من از همه شما بیشتر ناراحتم ولی همیشه از این اتفاقا میفته منم در جواب گفتم ولی وظیفه شما بوده که فرد درست را انتخاب کنید و انقدر راحت اطمینان نکنید!!! و اونم یک مثالی جالبی زد که من هیچ وقت بهش از این زاویه توجه نکرده بودم. گفت در کشورهای در حال توسعه گاهی تعداد مدیران از کارمندان بیشتره (یاد کشور خودمون افتادم) در حالی که در آلمان به ازای هر 20 نفر یک مدیر داریم و اضافه کرد واضحه که یک نفر به هیچ وجه نمیتونه 20 نفر را کنترل کنه پس مبنا بر تقسیم وظایف، همکاری و اعتماده!!! و این عوامله که پیشرفت میاره.

بعدم اشاره کرد تا الان با ایده هایی که از آزمایشگاهمون بیرون آمده چند تا کارخونه تاسیس شده و کلی پول وارد دانشگاه شده، البته گاهی هم این روش شکست میخوره ولی مسلما با همکاری، پیشرفت و موفقیت بیشتری بدست میاد نه تکروی.

بعد از کلی صحبت و بالا پایین به شوخی گفتم اگر به جای شما بودم دیگه دانشجوی ایرانی نمیگرفتم (بخاطر کلی اتفاق جورواجوری که اون فرد رغم زده) اونم خندید و گفت همه جا خوب و بد داره و .

خلاصه این همکارمون که همیشه فکر میکرد خیلی زرنگه و همه دارن حقش را میخورن حدش چند ده هزار یورو بود در حالی که اگر کارش را درست انجام میداد شاید این عدد چند ده برابر میشد. 

در انتها هم اضافه کنم که یکی از ویژگی های آدم موفق دادن مسیولیت و اعتماد کردن به دیگرانه چون این فرد به خودش اطمینان و ایمان داره پس به بقیه میتونه اطمینان کنه. البته خوب گاهی هم از این اطمینان جواب نمیگیره.


تقریبا سال دوم دانشگاه بود که مطمئن شدم برای ادامه تحصیل باید حتما به خارج از کشور بروم، بخاطر همین تصمیم گرفتم یک مسیر طولانی را شروع کنم هر چند خیلی چیزارو با توجه به هدف از دست میدادم (و خواهم داد). در ابتدا مثل خیلیا دوست داشتم این مسیر را از ایالت متحده شروع کنم اما مسیر از جایی شروع شد که هیچ وقت فکرش را نمیکردم چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر رشته ای، هرچند بعد از وقفه ای که در روند ادامه تحصیلم افتاد و فرصتی پیدا کردم تا حسابی فکر کنم، فهمیدم برای شروع ایتالیا بهترین مسیرست و هرچه هم جلوتر رفتم لطف و بزرگی خدارو بیشتر متوجه شدم. انگار همه چیز مانند یک دومینو چیده شده بود فقط کافی بود محل مهره هارا پیدا کنم و در یک زمان مناسب اولین مهره را حرکت بدهم، البته خدا هم به من این فرصت را داد که بهترین راه را پیدا کنم. خلاصه به ایتالیا رفتم و کارشناسی ارشد را با بدست آوردن کلی تجربه متفاوت در ایتالیا تمام کردم. در حالی که در سخت ترین شرایط ممکن قرار داشتم هیچ وقت هدفم را فراموش نکردم و به راهم ادامه دادم. الانم چند وقتی است مقطع دکترا را در هلند در یک گروه بسیار خوب و حرفه ای آغاز کردم و امیدوارم این مسیر و این هدف همچنان با لطف خدا ادامه پیدا کنه و به پایان برسه.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

phoenixnews فیلم و سریال تربت Miracolous namayesh ازدواج موقت پارسیان Shane ثبت شرکت Jason